من درد در رگانم،حسرت در استخوانم، چیزی نظیر آتش در جانم پیچید
سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد تا قطره ای به تقتگی خورشید جوشید از دو چشمم،
از تلخی تمامی دریاها در اشک ناتوانی خود ساغری زدم...

مجموعه اشعار:
بیست و سه 23
آهن ها و احساس
آیدا در آینه
آیدا،درخت و خنجروخاطره
باغ آینه
در آستانه
دشنه در دیس
ابراهیم در آتش
قطعنامه
ققنوس در باران
حدیث بیقراری ماهان
هوای تازه
لحظه ها و همیشه
مدایح بی صله
مرثیه های خاک
شکفتن در مه
ترانه های کوچک غربت
نظرات شما عزیزان: